وقتی درمانگرم پبشنهاد داد که در جلسات هم وابستگان شرکت کنم و مشاوره بگیرم ، گیچ بودم و چیزی نمی داستم تا زمانی که مشارکت دیگران را شنیدم و این بر عمق وجودم اثر گذاشت . مثل بسیاری از افراد دیگر من هم به هم وابستگان گمنام رفتم تا پاسخی برای عذابی که در روابطم با دوست پسرم و دیگر اشخاص زندگی ام می کشیدم ، پیدا کنم.هم
وابستگی'>وابستگی من مثل توده ابر ضخیمی است که در هر لحظه از هر رابطه آن را تنفس می کنم. به من کمک می کند تا زورگویی های رئیسم را تحمل کنم و با والدین سوءاستفاده گری که دارم مقابله نکنم ، اما چیزی که پیش از همه باعث درد و رنج من می شود نحوه ی رفتارم با دوست پسرم است.به نظر میرسد با وجود یک دوست پسر بالقوه در ذهنم ، پرخوری وسواس گونه من تمام می شود. وارد یک نبرد می شوم. دوست پسری می خواهم که عاقشم باشد ولی معتقدم ارزش عشق من را ندارد. الگوی من به این شکل است: در ابتدا او برای من خوب است پس فکر می کنم باید به سمت او بروم و در این مرحله احتمال رابطه ی جنسی هم معمولا زیاد است ، خیلی زود می فهمم او آن کسی که من می خواهم نیست و احساس مورد سواستفاده قرار گرفتن به من دست می دهد. با خودم فکر می کنم که شبانه روز در حال مراقبت ، غذا دادن ، شستن لباس های او و غیره هستم ، احساس خستگی می کنم و رابطه جنسی بر شدت ناراحتی من می افزاید.در اینجا یکی از این دو کار را انجام خواهم داد کاری می کنم که او احساس حسادت کند و مرا ترک کند یا من او را ترک می کنم ، به هر صورت خیلی زود رابطه مان را به هم می زنیم. چیزی به سرعت در من تغییر می کند و جای خالی او را احساس می کنم. از اینکه اجازه پیش آمدن چنین موقعیتی را داده ام متعجب می شوم. در اینجاست که شرمنده به سراغ او می روم. میخواهم رویاهای از دست رفته را ب هم وابستگی و قطع وابستگی (بروجرد)...
ادامه مطلبما را در سایت هم وابستگی و قطع وابستگی (بروجرد) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : no-vabastegia بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 16:32